ارتباط علم و دين از مهمترين موضوعاتي است كه از آغاز مواجهه جهان اسلام با علم و تمدن مغربزمين، ذهن انديشمندان مسلمان را به خود مشغول كرده است. پيش از اين در جهان غرب، متكلمان مسيحي به اين موضوع دامن زده بودند و به تناسب موارد، راهحلهايي را نيز ارائه كرده و احياناً به طرفداري از يكي از آن دو يعني علم يا دين، راه خود را انتخاب كرده بودند. حال با توجه به اين موضوع، ميخواهيم ببينيم كه مسلمانان - مشخصاً مفسران - مورد نظر ما در جهان اسلام چگونه به حل اين تعارض بين معرفت علمي و ديني پرداختهاند.
در سراسر اين فصل، افزون بر آنكه شيوه1 تفسيري مفسران را بررسي كرديم، نظر آنان را نيز درباره روش بيان قرآن راجع به اين موضوعات، هدف قرآن از پرداختن به آنها و نيز مخاطبان قرآن جويا شديم گو اينكه مفسران بعضاً اصولي ناخودآگاه و عموماً ناگفته دارند كه قرآن را مطابق آن تفسير ميكنند و به ندرت ميتوان در سخن آنان مطلبي در اين زمينه يافت. براي اين منظور، كوشيديم تا نشان دهيم كه اولاً مفسّران تا چه حد و چگونه از علم در تفسير قرآن بهره ميبرند؛ ثانياً چه روشي را در تفسير پيش ميگيرند، تا چه اندازه به تمثيل و مجاز ميگرايند و چه ميزان به حديث استناد ميكنند و ثالثاً به چه اصول و مبانيي در تفسير معتقدند و هدف قرآن، مخاطبان آن و روش بيان قرآن را چگونه تبيين ميكنند.
تفسير المنار را كه به زبان عربي نوشته شده است ميتوان نخستين تفسير دوره معاصر دانست زيرا درواقع تفسير معاصر با تفسير المنار آغاز ميشود. اين تفسير با ارائه نگرشي نو به قرآن، فصلي تازه را در تاريخ تفسير قرآن رقمزده و عميقاً بر تفسيرهاي پس از خود تأثيرگذار بوده است. اين تأثيرگذاري را ميتوان در پيدايش ديدگاههاي نوين - كه اركان سبكهاي جديد تفسير را شكل دادهاند - جست.
تفسير المنار درواقع حاصل جلسات درس تفسير شيخ محمد عبده است كه به اصرار شاگرد و مريدش، محمد رشيدرضا تشكيل گرديد. شيخ عبده در طول حيات خود با بزرگان و انديشمندان بزرگي نظير شيخ درويش و سيدجمالالدين اسدآبادي آشنا شد و تحتتأثير آرا و انديشههاي آنان قرار گرفت و نهايتاً متفكري نوانديش و مصلحي خيرخواه شد. رشيدرضا نيز از طريق آشنايي با مجله عروةالوثقي بهشدت مريد سيدجمال و عبده شد. اهميت وي در تفسير المنار اين است كه گذشته از آنكه پاگرفتن جلسات تفسير عبده به درخواست رشيدرضا بوده است تفسير المنار حاصل يادداشتهاي وي از جلسات استاد و تعليقات او بر آنهاست گو اينكه اين تفسير براي هميشه ناتمام ماند.
تفسير جواهر يكي ديگر از تفاسير صاحبسبك و پيشگام در دوره معاصر و درواقع اولين تفسير كامل در دوره معاصر و تنها تفسير كاملي است كه با نگرش علمي به قرآن تدوين شده است. اين تفسير نيز به زبان عربي ميباشد كه يكي ديگر از مفسّران جهان عرب به نام شيخ طنطاوي جوهري آن را نوشته است.
يكي ديگر از تفسيرهاي صاحبسبك و پيشگام در دوره معاصر، تفسير في ظلال القرآن است كه تفسيري كامل از قرآن ميباشد. اين تفسير با نگاهي ادبي به قرآن و با نگرشي زندگيساز و حركتآفرين، به دست سيدقطب به رشته تحرير درآمده و معرّف دو سبك تفسيري به شمار ميآيد. زندگي تفسيري سيدقطب را ميتوان به سه مرحله تقسيم كرد. مرحله اول را بايد در دوران روزنامهنگاري و نمايشنامهنويسي نگارنده بعد از اخذ ليسانس ادبيات دانست. مرحله دوم در واقع با نوشتن كتاب العدالةالاجتماعية شروع ميشود و مرحله سوم، ايام اسارت اوست. در اين مرحله، وي قرآن را در مقام يك اديب و يك متفكر نگاه نميكند - اگرچه اين همه هست - بلكه بيشتر بهعنوان يك مبارز به قرآن نگاه ميكند و آن را كتابي حركتآفرين ميداند. اين تحول، سيد را بر آن داشت تا بقيه قرآن را بر اين مبنا تفسير كند و از طرف ديگر، در تفسيرهاي قبلياش تجديدنظر نمايد2.
تاكنون به سه تفسير صاحبسبك و پيشگام در تفسير معاصر اشاره كرديم. اين سه تفسير همگي در جهان عرب و توسط انديشمندان عرب تهيه و تدوين شدهاند، اما در ميان تفسيرهاي معاصر، تفسيرهاي صاحبسبك و پيشگام كه در جهان غيرعرب نوشته شدهاند نيز وجود دارند گو اينكه اغلب به زبان عربي نوشته شدهاند. الميزان في تفسيرالقرآن معروف به تفسيرالميزان به قلم علامه طباطبايي از جمله آنهاست كه در ايران نوشته شده است. درواقع اين تفسير، مهمترين تفسير شيعي در دوره معاصر است كه تسلط موءلف آن بر قرآن، فقه، اصول، فلسفه و حديث، آن را از تفسيرهاي ديگر ممتاز ساخته است و در به كار بستن شيوه تفسير قرآن به قرآن موثر بوده است.
علامه طباطبايي تحصيلات خود را در ايران و عراق گذراند و در طول تحصيل تحتتأثير افكار و انديشههاي آيتالله ناييني، سيدابوالقاسم خوانساري و حاجميرزاعلي قاضي قرار ميگرفت. همچنين در طول حيات او افراد بسياري از جمله استاد شهيد آيتالله مرتضي مطهري، شهيد آيتالله بهشتي، شهيد آيتالله مفتح و آيتالله جوادي آملي تحتتأثير آرا و انديشههاي وي قرار گرفتهاند.
آخرين تفسير موردنظر ما در اين تحقيق، تفسير نمونه است كه به دليل سلامت نثر، سادگي بيان و روزآمدبودن محتوا و نيز توجه به مسايل عيني و گرههاي مطرح ذهني نسل جوان، مورد توجه عموم قرار گرفته است. اين تفسير به همت تني چند از قرآنشناسان ايران نوشته شده و با نگارش اين تفسير در واقع براي نخستينبار، كار گروهي در نوشتن تفسير صورت گرفته است.
تفسير نمونه در برههاي از تاريخ معاصر پا به عرصه وجود گذاشت كه از يكسو توانمنديهاي اسلام را در پاسخگويي به نيازها و ضرورتهاي زمان بنماياند و از سوي ديگر، تفسيري درست و مبتني بر اصول را ارائه دهد.
از آنجا كه فصل دوم كتاب ما حول محور چند موضوع مهم در تفسير و مشخصاً در پنج تفسير موردنظر، دور ميزند لذا در اينجا به آن موضوعها ميپردازيم. اين موضوعها عبارتاند از: عقل، علم، آياتي از قرآن كه در آن از طبيعت و علوم سخن گفته شده است، ملائكه، جن، شيطان، معجزات پيامبران، امدادهاي غيبي و عذابهاي الهي. در اين فصل، با انتخاب اين موضوعها كوشيدهايم تا نشان دهيم از يكسو، علم بهعنوان مهمترين دستاورد عقل بشري تا چه حد در تفسير قرآن نقش دارد و از سوي ديگر به جايگاه والاي اصول و مباني عقلي در تفسير واقف شويم تا با شناخت آن بتوانيم برخوردي روشمند با قرآن را در پيش بگيريم به اين اميد كه به درك بهتر آن نايل آييم.
تفسير آيات دربرگيرنده پديدههاي طبيعي در بيان مفسران المنار، الجواهر، فيظلالالقرآن،
از نظر آنان قرآن در آيات متعددي مخاطبان خود را به تعقّل و تدبّر دعوت ميكند و فهم بسياري از آياتش را نيز به اهل تفكّر منحصر مينمايد. همچنين به عقيده آنان عقل و دستاورد آن يعني علم از جايگاه والايي برخوردار است و درواقع به يافتههاي آن مستقل از وحي ارج مينهند. البته آنان به صحّت و مسلمبودن آن دسته از مطالب علمي كه به كمك آن به تبيين آيهها پرداختهاند، اعتقاد داشته و آنها را براي تفسير وحي، صلاحيتدار تلقي كردهاند؛ اما اينكه آيا نظر آنان درباره مطالب علمي، صائب بوده يا اصلاً از صلاحيت قضاوت در اين مقام برخوردار بودهاند يا خير، مطلب ديگري است كه از بحث ما خارج است. در مواردي هم كه آيههاي قرآن به وسيله علم قابل توضيح نيست، نميكوشند تا با تكلف، آن را با علم تطبيق دهند و يا علم را تخطئه يا تأويل كنند. مثلاً قرآن از آسمانهاي هفتگانه سخن گفته است. مفسران المنار در تفسير اينگونه آيهها درباره مصداق اين آسمانها سكوت ميكنند و بر متكلمان متقدم نيز ايراد ميگيرند كه چرا با تكلف كوشيدهاند تا بين مسئله آسمانهاي هفتگانه و هيئت قديم مطابقت ايجاد كنند. بهنظر ميرسد كه در چنين مواردي آنچه براي مفسران المنار مهم است، تطبيق آيهها با علم نيست، بلكه صرفاً اثبات متناقضنبودن آنها و در واقع ردّ شبهههاي كساني است كه به فلسفه و علوم طبيعي سرگرماند.
مفسّران المنار در تفسير داستان حضرت آدم نيز از طرح نظريههاي علمي به شدت پرهيز ميكنند. خصوصيت ديگر در روش تفسيري آنان پرهيز از اطاله كلام در مباحث متفرقه تفسير است. آنان هدف قرآن را هدايت ميدانند و معتقدند كه تفسير قرآن بايد بهگونهاي باشد كه بتواند اين منظور را محقّق سازد. لذا به درازا كشيدن سخن را در هريك از مطالبي كه قرآن بر آن مشتمل است و از جمله در مباحث علمي، دورشدن تفسير از هدف اصلي آن ميدانند. آنان با توجه به هدف قرآن، روي مخاطب قرآن انگشت گذاشته و ميگويند مخاطب قرآن تمام مردماند نه صرفاً موءمنان؛ بههمين دليل، قرآن داراي روش خاصي در بيان است كه خاص مردم عرب يا غير آن نيست.
طنطاوي معتقد است كه قرآن با عنايت به علوم طبيعي در بيش از 750 آيه به صراحت از آن سخن گفته و مسلمانان را به انديشيدن درباره طبيعت و فراگيري علوم آن تشويق فرموده و بلكه به آموختن آن امر كرده است. به عقيده او مسلمانان بايد به تحصيل همه علوم بپردازند به اين اعتبار كه دينشان آنها را به اين كار فرمان داده است. وي تفسيرش را براي برپاداشتن واجب كفايي - كه مسلمانان در عمل به علمآموزي كوتاهي كردهاند - معرفي ميكند و ميپرسد كه آيا علماي اصول، اجماع نكردهاند كه اگر واجبات كفايي ترك شوند همه مسلمانان گناهكارند؟ همچنين او در تفسير آيههايي كه به طبيعت و پديدههاي آن اشاره دارند، اهتمام زيادي به ارائه شگفتيهاي طبيعت و دانستنيهاي علمي دارد و در اين راه حتي از كشيدن جدول و نمايش عكس نيز دريغ نميورزد. همين امر، تفسير جواهر را از ساير تفاسير متمايز ميسازد. نزد طنطاوي، قول به مخالفت علم و دين درواقع برخاسته از ناداني است.
سيدقطب عليرغم احترام و اعتباري كه براي عقل قايل است، بر محدوديتهاي آن تأكيد بسيار دارد. از اينرو در جايجاي تفسيرش كوشيده است تا ناتوانيها و محدوديتهاي عقل را بنماياند. درواقع تأكيد زياد او بر ناتوانيهاي عقل، همانقدر بازتاب افراط انديشمندان معاصرش در اعتقاد به ميداندادن عقل است كه تأكيد المنار بر بزرگكردن عقل، انعكاس افراط صاحبنظران عصر او در خوارشمردن عقل و حاكمكردن تقليد و خرافهپرستي است. با توجه به چنين نگاهي كه سيدقطب به عقل دارد، ارزش و اعتبار علم را در عرصه تفسير قابلاعتماد نميداند. بههمين دليل، وي در تفسير آيات علمي قرآن گاه به اختصار از كنار آنها ميگذرد. نزد او قرآن راه زندگي است كه عقل بايد در هر زمان و مكان در محدوده آن عمل كند.
علامه طباطبايي براي عقل، جايگاه رفيعي قايل است اما نميتوان بهخوبي دريافت كه عقل را تا چه حد در درك حقايق وحي معتبر ميداند. وي برخلاف برخي از مفسّران مستقلاً و به تفصيل از اعتبار عقل در درك وحي سخن نگفته است. معالوصف ميتوان دريافت كه او تفكر منطقي را در تفسير قرآن معتبر ميشمارد و مهمتر از اين، آنكه خطاپذيري آن را انكار نميكند. وي با توجه به نگاهي كه به عقل دارد، علم و يافتههاي علمي را معتبر ميداند و در نهايت معتقد است كه قرآن با علم ناسازگار نيست.
مفسّران تفسير نمونه براي عقل جايگاه والايي قايلاند و راجع به نسبت بين علم و دين بر سازگاري آنها تأكيد دارند. قرآن را كتاب انسانسازي ميدانند كه از آنچه در هدايت و تربيت انسان بدان نياز بوده، چيزي را فروگذار نكرده است و چنانچه به برخي از موارد علوم طبيعي اشاره نموده صرفاً به تناسب بحثهاي توحيدي و تربيتي و در پرتو همين هدف اصلي بوده است.
تفسير آيات دربرگيرنده امور غيبي در بيان پنج تفسير موردنظر
يكي از امور غيبي، جن و ملائكهاند كه در عالم حس و ماده نميگنجند. بهنظر ميرسد كه عقايد عبده راجع به اينها تفاوتي با عقايد گذشتگان ندارد. همچنين روش رشيدرضا و عبده در تفسير آيات و روايات كه از امور غيبي چون معجزات و خوارق عادت سخن ميگويند مبتني بر نگرش آنان به معجزه و جايگاه آن در عالم است. در همين راستا آنان تاريخ را هدف قرآن نميدانند.
جن و ملائكه در بيان مفسر الجواهر بهگونهاي است كه نميدانيم آيا از نظر او آنها مستقلاً وجود ندارند كه اروح بشر نيز پس از مرگ به تناسب خصوصياتشان به آنها ميپيوندند، يا اينكه چنين نيست و در اصل، جن و ملائكه چيزي نيستند جز ارواح انسانها پس از مرگشان. ما نتوانستيم از تفسير او توضيحي گويا بر اين مطالب بيابيم. طنطاوي در تفسير امور شگفتآور داستانهاي قرآن از قبيل معجزات، عذابهاي الهي و امدادهاي غيبي به اختصار ميگذرد اما همچون مفسّران پيشين ميانديشد، به ظاهر آيات وفادار است و به تمثيل و مجاز روي نميآورد.
از نظر سيدقطب، ملائكه و جن از مصاديق غيب الهياند كه پرداختن به آن از حوزه درك عقل و علمبشري خارج است. بنابراين نهتنها عقل و علم از نفي آن ناتوان است، بلكه از سخنگفتن درباره آن نيز عاجز است. اين مفسّر در تفسير معجزات پيامبران به تأويل و تمثيل نميگرايد و آنها را بر مبناي قوانين علّي و معلولي توضيح نميدهد، بلكه در پرداختن به آن به نصّ اكتفا ميكند و هيچگونه توضيح اضافهاي را ارائه نميدهد. وي در تفسير داستانهاي قرآن بسيار اندك سخن ميگويد و از تحليل عقلي پرهيز ميكند. درواقع از نظر او تاريخ نميتواند مرجع و حَكَم براي داوري در داستانهاي قرآن باشد. معالوصف فعاليت ذهني4 و استنباطهاي عقلاني او در بحث از شيوه بيان قرآن در نقل داستانها نمودي آشكار دارد.
از نظر علامه طباطبايي، علوم طبيعي نميتوانند در بحث از موجودات ماوراي طبيعي، چيزي را نفي يا اثبات كنند؛ در بحث از اين موجودات، عقل و نقل يعني قرآن و سنت معتبر، منابع قابل اعتمادياند. وي بحث از معجزات و خرق عادات را از محدوده علم خارج ميداند و در هيچ موردي به اشكالي علمي اشاره نميكند، اما آنها را غيب هم نميداند و از تفكر در آنها نهي نميكند. عدم تعارض آنها با عقل و فلسفه را مهم شمرده و به رفع اشكال ميپردازد. اما همانطور كه ميدانيم آيات قرآن بسيار پيچيدهتر از آن است كه در بادي امر بهنظر ميرسد. درك اين ظرافتها و راهيافتن به عمق اين تعبيرات بدون تكيه به مباني روشن و مشخص عقلي امكانپذير نيست.
مفسران نمونه5 شناخت موجوداتي چون ملائكه را از طريق وحي و تجربه شخصي معتبر ميدانند. تأمل در تفسير نمونه و مروري بر آن در تفسير داستانهاي قرآن بهخوبي نمايانگر اهتمام شديد نويسندگان آن مجموعه به حفظ ظاهر آيهها و پرهيز از هرگونه تأويل و مجازگويي است. اين نگرش را بايد اصل اساسي دانست كه اينان در پرتو آن به تفسير داستانهاي قرآن و حوادث خارقالعاده آن پرداختهاند. معالوصف آنچه در اينجا براي ما مهم است درك اين نكته است كه چرا مفسران نمونه بهرغم آنكه امدادهاي غيبي و عذابهاي الهي را اموري خارق عادت ميدانند و تفسيري اعجازگونه از آن بهدست ميدهند، ميكوشند تا با ارائه نمونههاي مشابه معمولي، آنها را به ذهن نزديك سازند و اصلاً در معجزات چه نيازي به اين كار است؟ اگر آنها از حيث تحقق، اموري استثنايياند، از لحاظ نوع و كيفيّت و چگونگي تأثيرگذاري نيز ميتوانند غيرعادي باشند و چه نيازي به توجيه است؟ مفسران اين تفسير بهطور مستقل به بحث در اين موضوع نپرداختهاند. آنان علاوه بر اينكه اشتياق وافري به ريزهكاريها و تفصيلهاي داستاني نشان نميدهند، شديداً به پيراستن داستانها از خرافات و افسانهها اهتمام ميورزند. بهنظر ميرسد كه در بازگويي داستانها اين مهمترين اصلي است كه بدان پايبند ماندهاند. پافشاري آنان بر اين امر بهخوبي گوياي توجه آنان به نيازهاي عصري است كه در آن دوران ميزيستهاند، دوراني كه در آن دين، به بهانه راهيافتن برخي باورهاي سست و بيپايه در آن، آماج شديدترين حملات مدعيان علم قرار گرفته بوده است.
آنان همچون بسياري از مفسران ديگر اين دوره به هدفهاي تربيتي و آموزنده داستانها توجه دارند، اما در كنار اين نكتهسنجيها استنتاجهايي كردهاند كه محل درنگ است.
معرفي پنج تفسير (111 - 120) 10 صفحه.
بخش اول از فصل دوم، تفسير آيات علمي در پنج تفسير (121 - 245) 124 صفحه.
بخش دوم از فصل دوم، تفسير آيات امور غيبي - (246 - 450) 204 صفحه.
1 - جلوههايي از عقلگرايي در تفاسير قرن چهاردهم.
1 - 1 مقدمه.
1 - 2 تفسير المنار.
عبده.
محمد رشيدرضا.
1 - 3 تفسيرالجواهر.
1 - 4 تفسير فيظلال القرآن.
1 - 5 تفسير الميزان.
1 - 6 تفسير نمونه.
1 - 1 - 1 عقل و علم در المنار، تفسير آيات دربرگيرنده پديدههاي طبيعي در بيان المنار.
1 - 1 - 2 عقل و علم در الجواهر.
1 - 1 - 3 عقل و علم در فيظلال القرآن.
1 - 1 - 4 علم در عرصه تفسير.
1 - 1 - 5 بيان قرآن.
1 - 1 - 6 عقل و علم در الميزان.
1 - 1 - 7 جايگاه عقل از ديدگاه اسلام.
1 - چندوچون بهرهگيري از علم در تفسير
2 - چه روشي در تفسير به پيش گرفتهاند و تا چه حد به تمثيل و مجاز و تا چه ميزان به حديث استناد ميكنند؟
3 - به چه اصول و مبايني در تفسير معتقدند، هدف قرآن و مخاطبان آن و روش بيان آن چگونه تبيين ميشود؟
1 - هرچند "روش تفسيري" در متون علوم قرآني رايجتر و متداولتر است اما نويسنده كتاب عيناً لفظ، "شيوه تفسيري" را به كار برده است.
2 - راجع به سيدقطب در شماره 116 گلستان قرآن مقالهاي به قلم نگارنده متن حاضر ترجمه و تلخيص شده است.
3 - هرچند نويسنده كتاب در معرفي تفسير المنار بر لفظ "مفسّران المنار" تصريح ندارد اما در اينجا صريحاً لفظ مفسران المنار را به كار برده است.
4 - حتيالمقدور سعي شده است تا واژگان، تركيبات و تعبيرات نويسنده كتاب در اين تلخيص حفظ شود.
5 - منظور نويسنده كتاب از مفسران نمونه درواقع مفسران تفسير نمونه است كه ما نيز عيناً آن را آورديم.